English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5555 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
take the chair U ریاست انجمنی را دارا بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
take the chair U ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
encompass U دارا بودن
own U دارا بودن
having U دارا بودن
to have possession of U دارا بودن
owned U دارا بودن
owns U دارا بودن
have U دارا بودن
encompassing U دارا بودن
encompasses U دارا بودن
encompassed U دارا بودن
owning U دارا بودن
to hold U دارا بودن
owe U دارا بودن
possesses U دارا بودن
to be a master of U دارا بودن
possess U دارا بودن
possessing U دارا بودن
to possess U دارا بودن
to have U دارا بودن
owes U دارا بودن
owed U دارا بودن
contains U دارا بودن دربرداشتن
contain U دارا بودن دربرداشتن
contained U دارا بودن دربرداشتن
possessing U تصرف کردن دارا بودن
possesses U تصرف کردن دارا بودن
possess U تصرف کردن دارا بودن
prefectural U وابسته به مقام ریاست یادوره ریاست
prefecture U مقام ریاست دوره ریاست
favorite son U نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
presiding U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
associative U انجمنی
sisteshood U انجمنی
associative stopage U انباره انجمنی
associative variable U متغیر انجمنی
associative processor U پردازنده انجمنی
associative memory U حافظه انجمنی
associative storage U انباره انجمنی
quadrumvirate U انجمنی مرکب از چهار تن
join a society U عضو انجمنی شدن
associative addressing U پردازندهای که از حافظه انجمنی استفاده میکند
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
initiatory rites U ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
content addressable addressing U پردازندهای که از فضای ذخیره سازی انجمنی استفاده میکند
wealthy U دارا
well-heeled U دارا
endowing U دارا
endow U دارا
well fixed U دارا
possessor U دارا
wealthier U دارا
possessors U دارا
wealthiest U دارا
well heeled U دارا
comprising U دارا
endows U دارا
IETF U انجمنی که بخشی ای از TAB است و استانداردهای اینترنت را بیان میکند
hanging committee U انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
Internet U انجمنی که عضوی از IAB است و استانداردهای اینترنت را تشخیص میدهد
fraught U دارا همراه
born in the purple U دارا زاده
to put in possession U دارا کردن
croesus U ادم بسیار دارا
unjustified enrichment U دارا شدن غیر عادلانه
it is of the last importance U منتهای اهمیت را دارا است
There is a vast gulf between the haves and have - nots . U میان دارا وندار دریایی فاصله است
presidency U ریاست
matronhood U ریاست
generalship U ریاست
presidentship U ریاست
matronship U ریاست
managerial U ریاست
chairmanships U ریاست
superiority U ریاست
headships U ریاست
administratorship U ریاست
headship U ریاست
managership U ریاست
chairmanship U ریاست
principalship U ریاست
directorship U ریاست
superintendence U ریاست
directorships U ریاست
Internet U انجمنی که عضوی از IAB است و استانداردهای جدید اینترنت را پیش از اینکه به IETF مراجعه کنند بررسی میکند
nanocomputer U کامپیوتری که توانایی پردازش داده ها را دربیلیونیمهای یک ثانیه دارا میباشد
wardenship U مقام ریاست
to fill the chair U ریاست کردن
to take the lead U ریاست کردن
mayoralty U ریاست شهرداری
matronize U ریاست کردن
mayorship U ریاست شهرداری
patriarchate U ریاست خانواده
magistrature U ریاست کلانتری
patriarchate U ریاست طایفه
prefecture U اداره ریاست
captaincy U ریاست بزرگتری
chieftaincy U ریاست قبیله
chieftainship U ریاست قبیله
superintending U ریاست کردن
superintends U ریاست کردن
command of execution U ریاست اجرایی
vice president U نیابت ریاست
captainship U ریاست بزرگتری
superintended U ریاست کردن
postmastership U ریاست پست
superintend U ریاست کردن
superintendence U ریاست مدیریت
superintendency U ریاست مدیریت
abbotship U ریاست دیر
abbay U ریاست دیر
he has passed the chair U ریاست داشته است
abbatial or abbatical U مربوط به ریاست دیر
presidential U وابسته به ریاست جمهور
You sure have a nerve to ask become a director. U آخر تورا چه ره ریاست
rectorate U ریاست بنگاه مذهبی
presidentship U مقام ریاست جمهور
prioship U سمت ریاست دیر
bossiness U متمایل به ریاست مابی
bossy U متمایل به ریاست مابی
speakership U مقام ریاست مجلس
the party is led by him U او بر ان حزب ریاست دارد
capital U رئیسی ریاست مابانه عمده
presides U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presiding U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presided U ریاست جلسه را بعهده داشتن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
directorates U مقام ریاست هیئت مدیره
rectorate U مقام ریاست دانشکده یااموزشگاه
directorate U مقام ریاست هیئت مدیره
bossed U برجسته کاری ریاست کردن بر
preside U ریاست جلسه را بعهده داشتن
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing U برجسته کاری ریاست کردن بر
deanship U مقام ریاست دانشکده یا کلیسا
presidency U مقام یا دوره ریاست جمهوری
magistracy U ریاست کلانتری یا دادگاه بخش
bosses U برجسته کاری ریاست کردن بر
masterfully U بطور تحکم امیز ریاست مابانه
marshalsea U دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
The presidensial election is the topic of the day. U انتخاب ریاست جمهوری موضوع روز است
quadrumvir U انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlocking directorate U حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
pitch setting U تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
ascii U رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
extends U گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extend U گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extending U گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
eisa U گروه تولید کنندگان PC که یک انجمنی برای پیشبرد استاندارد باس تک بیتی تشکیل داده اند که رقیبی برای استاندار باس MAC از IBM است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
superintended U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintends U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintending U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
superintend U ریاست یا نظارت کردن بر اداره کردن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history Forum search
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
1ریاست مخابرات به چهار نفر کارمند ضرورت دارد
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
2In order to be interesting you have to be mean
1ریاست معارف
2Research approaches are often considered to fall into one of two mutually exclusive categories.
0به عهده کسی بودن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com